- اشکان خسروپور: همه چیز از یک سایت ساده و بدون امکانات در یک دانشگاه معمولی شروع شد.
بچه های ماجراجویی که مثل خیلی از دانشجوهای دیگر در رشته برنامه نویسی کامپیوتر دور هم جمع می شدند، از دنیای دیجیتال می گفتند و ایده هایشان را روی نمایشگر می چیدند. مثل خیلی ها، ایده هایشان ناب اما جیب شان بی پول بود. آن قدر بی اعتبار بودند که حتی کسی حاضر نمی شد برایشان وام جور کند. اما ایده شان را آن قدر جدی گرفتند که حاضر شدند ریسک بزرگ «قرض کردن» را به جان بخرند؛ صرفا برای اینکه ایده شان به ثمر برسد. حالا کمتر از ۱۰سال از آن روزها گذشته است. نه خیلی زیاد، شاید کمتر از ۱۰سال اما پسر دهه شصتی و دوستان هم دانشگاهی اش حالا جزو کارآفرینان جدی در دنیای استارت آپ ها و بازی های رایانه ای هستند. داستان بچه های گروه «تاد» را از دست ندهید. علی نادعلی زاده، سرپرست گروه که حالا جزو کارآفرین های موفق استارت آپی در ایران محسوب می شود، ماجرا را از نخستین روزهایش اینطور روایت می کند.
همه چیز از بحث های معمول دانشجویی در سایت و سلف دانشگاه امیرکبیر شروع شد. حدود ۹ سال پیش، وقتی شرکت اپل «اپ استور»، فروشگاه محصولات و اپلکیشن هایش را راه اندازی کرده بود، هنوز تعداد ایرانیانی که با این بازار آشنا شده یا موبایل های مشهور استیو جابز را در دست داشتند، خیلی کم بود. گروه سه نفره سهراب، علی و سروش جزو معدود بچه هایی بودند که به خاطر رشته درسی شان یعنی مهندسی کامپیوتر خبرهای این حوزه را با علاقه دنبال می کردند. علی نادعلی زاده می گوید: «جابز بازار جدیدی ایجاد کرده بود و در دنیا فروش هنگفتی داشت اما در ایران واقعا تعداد کمی بودند که حاضر می شدند ویندوز یا موبایل های ساده شان را کنار بگذارند. اصلا اپل در اینجا مطرح نبود. در این وضعیت، یکی از بچه ها پیشنهاد داد برای اپل برنامه تولید کنیم.» حرف او یعنی برای مشتری هایی برنامه بریزند که تقریبا وجود نداشتند. پولی باید صرف می شد که به نظر نمی رسید بازده مالی داشته باشد. هرچه بود، این سه نفر تصمیم گرفتند، ایده شان را عملی کنند.
برای نوشتن برنامه هایی که روی سیستم عامل های عجیب شرکت اپل اجرا شود، باید کامپیوتری وجود داشته باشد که این سیستم عامل از قبل رویش نصب باشد، اما دسترسی به این تلفن های همراه یا رایانه های گران قیمت شرکت «جابز» زمانی جزو محالات بود، آن هم برای دانشجویانی که آه در بساط نداشتند. آنها دنبال یک راه میانبر گشتند. علی نادعلی زاده آن روزها را خیلی خوب به خاطر دارد: «یک رایانه معمولی پیدا کردیم و روی آن سیستم عامل مخصوص را ریختیم. با این سیستم فقط می توانستیم برنامه بسازیم اما نمی شد برنامه را اجرا کرد و نتیجه نهایی را دید. کار پرریسکی بود اما برنامه را - که یک نرم افزار شعر فارسی بود - ساختیم و آن را منتشر کردیم.» گروه تا چند وقت بعد که سروش به مناسبت تولدش یک «آی پد» کادو گرفت، عملا نمی دانستند برنامه شان چطور کار می کند. این توصیف خودشان از زمانی است که برای اولین بار برنامه را در محیط واقعی تست کردند: «درست مثل اهالی روستای دور افتاده ای در ۱۰۰سال پیش بودیم که برق به خانه شان آمده بود؛ همان قدر مبهوت و شگفت زده.»
از اینجا به بعد دست شان راه افتاده بود. مرحله بعد برای این دانشجویان تازه کار، ساخت بازی و برنامه های جدید بود اما محلی که آنها را کنار هم نگه دارد و به فعالیت هایشان نظم بدهد، وجود نداشت. بچه ها این مشکل را با استادشان در دانشگاه امیرکبیر مطرح کردند و توانستند در گوشه ای از پارکینگ دانشگاه جایی برای خودشان دست و پا کنند. مدتی کارشان شده بود تولید بازی و فروش آن یا کار کردن با شرکت هایی که به صورت پروژه ای با دانشجویان کار می کنند. این کارها خوب بودند اما درآمد ثابت و مناسبی نداشتند. به قول آقای کارآفرین، «همه چیز مثل یک دور باطل بود. ما کار می کردیم، پول به دست آورده، خرج می کردیم و باز بدون پول منتظر پروژه بعدی می ماندیم.» نقشه باید تغییر می کرد. ایده بعدی این بود: مبارزه با اپ استور اصلی و راه انداختن یک نمونه داخلی که کاربران ایرانی بتوانند بدون دشواری از آن استفاده کنند.
حرف عجیبی به نظر می رسید اما اگر عملی می شد، وضع همه شان حسابی تغییر می کرد. ایده شان آن قدر جذاب بود که ۲نفر دیگر از بچه های دانشکده به گروه اضافه شده و قبول کردند در برنامه ریزی و سرمایه گذاری برای راه اندازی این ایده همکاری کنند. پولی که نیاز داشتند، اینطور جمع شد: «همه مان با هزار قرض و سختی، ۴۰ میلیون تومان جمع کردیم. اسم پروژه مان را «سیبچه» گذاشتیم که رنگ و بویی از سیب آقای اپل داشت. فکر می کردیم قرار است دنیا را منفجر کنیم اما اصلا اینطور نشد.» ۹ ماه بعد برنامه راه افتاد و ۵ سال هم کار کرد اما در نهایت از آن پروژه بلندپروازانه عملا مقدار قابل توجهی قرض بر جای مانده بود. «از پول اولیه چیزی نماند. ۱۰ میلیون تومان پول قرض کرده بودیم تا بتوانیم شرکت را نجات بدهیم اما نشد. فاصله چندانی با ورشکستگی نداشتیم. یک روز کاملا ناامید دور هم جمع شدیم و قرار گذاشتیم هرکس ایده ای دارد، مطرح کند. یکی از بچه ها به سمت ظرف میوه روی میز رفت و گفت، بیایید با میوه ها یک بازی بسازیم. ایده اش عجیب بود ولی این تیر آخرمان بود. پس کمی درباره موضوع حرف زدیم و در نهایت تصمیم گرفتیم بازی جدید میوه ای مان را به بازار ارائه کنیم.»
ایده بچه ها برای درآمدزایی از این بازی، فروش امکانات اضافه به کاربران «خوره بازی» بود. در این بازی برای همه چند ویژگی درنظر گرفته شده بود اما برای دسترسی داشتن به امکانات ویژه، کاربر باید پول واقعی پرداخت کرده و این راه های میانبر را می خرید. بدون پرداخت این هزینه، انجام دادن بازی امکان پذیر بود اما کمی بیشتر از دیگران طول می کشید. ایده نجات، در نهایت ناباوری گرفت و آن قدر خوب جلو رفت که بازی ابداعی شان تا حدود ۲سال جزو پرفروش ترین بازی های آنلاین در میان کاربران ایرانی اندروید و iOS بود.
بعد از این مرحله، بچه ها می توانستند خودشان به عنوان موسس شرکت تازه تاسیس شان حقوق گرفته و حتی عده دیگری را هم استخدام کنند. گروه دانشجویان ماجراجو این روزها بازی جدیدی را به بازار ارائه کرده اند که با همان سبک و سیاق قدیمی برای صاحبان شرکت درآمدزایی دارد و مخاطب هدفش را بیشتر روی گروه خانم های جوان متمرکز کرده است.
حالا بعد از گذشت چند سال، آن گروه سه نفره، به ۳تیم مجزا تبدیل شده که هرکدام زیرنظر شرکت اصلی فعالیت می کنند. «در مجموع ۲۵نفر در مجموعه ما مشغول به کار هستند. این روزها ۴میلیون کاربر ثابت داریم که هرکدام دغدغه های خاص خودشان را دارند. رقم دقیقی از میزان درآمد نمی توانم ارائه کنم اما یکی از اپلیکیشن های اصلی شرکت روزانه چند ده میلیون تومان واریزی دارد این یعنی، ما بچه های بی پول ماجراجو در نقطه مناسبی ایستاده ایم.»
منبع
شیوا محمدی